سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنیاد اسلام، دوستی من و دوستی اهل بیتم است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

قلم رنجه

Powerd by: Parsiblog ® team.
قلم رنجه (3)(یکشنبه 86 شهریور 18 ساعت 7:13 عصر )

ماندنی با سوختن

همه می خواستند بینمان جدایی بیندازند.همه!

نمی دانستم "همه"که بودند.تو اینطور می گفتی.کوچک و ضعیف بودیم که یکدیگر را دیدیم.دل بستیم و بالیدیم.دستانمان که در هم گره شد

فهمیدیم چقدر بزرگ شده ایم و...یک جورهایی عاشق هم شده بودیم.عشقی که حتی فصل ها هم جرات تغییرش را نداشتند.چقدر آدم دورمان

جمع شدند تاتوانستند ما را از هم جدا کنند.یادت است دستانم را نمی توانستند از دستت بیرون بکشند.دستت شکست درست مثل دل من!

تو را که بردند طولی نکشید که خشک شدم...درهم شکستم و فرو ریختم .

اماحالا ببین! من و تو دوباره در کنار هم هستیم.با اینکه وجودمان هیزم های  کاجی بیش نیست اما دوست درخت من نگاه کن!من و تو برای

هم هنوز زنده ایم.چرا که در کنار هم می سوزیم و خاکستر می شویم.


» بلور
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
تغییر وبلاگ
داستان کوتاه
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 0  بازدید
بازدیدهای دیروز: 4  بازدید
مجموع بازدیدها: 19104  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

قلم رنجه
بلور
انسانی معمولی...دختری معمولی...ظاهری معمولی...زندگی معمولی...خانواده ای معمولی...ایده هایی...افکاری ...امیدهایی ...غرورهایی ...نه سعی می کنم اینها دیگرمعمولی نباشد!!! به عبارتی:گنجشکم و نشسته برایوان سرد برف منت کش تو نیستم ای آفتاب داغ! یخ می زنم ولی به خودم قول داده ام در سایه ی شکفته دیوار گم شوم...
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «









» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «