سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى نهفته در زیر زبان خویش است . [نهج البلاغه]

قلم رنجه

Powerd by: Parsiblog ® team.
قلم رنجه (6)(یکشنبه 86 شهریور 18 ساعت 7:25 عصر )

سین هفتم

تنها نشسته ام.مثل سال قبل و سال های قبلتر.اما سفره ی عید را با امید پهن کرده ام.سین ها را تا شش شمرده ام.جای سین هفتم

خالیست.جایت را خالی گذاشته ام...

قرآن را میان دستانم می گیرم و چشم ها را بر نفسهای به شماره افتاده ی سال می بندم.تیک تاک ساعت...سکوت.نفسهای آخرش است اما

از آغاز تولدی دیگر خبر می دهد.تا شش می شمرم.یک...دو...سه...دوباره سکوت...تیک تاک ساعت...چهار...پنج...شش...شش!

صدای توپ سال نو و چرخیدن سیب سرخ درون ظرف بلور...

بوی تو می آید...

ـ آمدی؟!

ـ سال نو مبارک!

ـ هفت...این هم هفت!کامل شد...سال نوی تو هم مبارک.

تو آمدی.جای سین هفتم درون یک قاب عکس نشسته ای و لبخند می زنی بوی گل محمدی ـ که میان قرآن گذاشته بودی ـ در تولد زندگی

دوباره ام لبریز شد.و من هنوز به تو نگاه می کنم به تو که سبزترین سین زندگی ام هستی.


» بلور
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
تغییر وبلاگ
داستان کوتاه
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 2  بازدید
بازدیدهای دیروز: 1  بازدید
مجموع بازدیدها: 18777  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

قلم رنجه
بلور
انسانی معمولی...دختری معمولی...ظاهری معمولی...زندگی معمولی...خانواده ای معمولی...ایده هایی...افکاری ...امیدهایی ...غرورهایی ...نه سعی می کنم اینها دیگرمعمولی نباشد!!! به عبارتی:گنجشکم و نشسته برایوان سرد برف منت کش تو نیستم ای آفتاب داغ! یخ می زنم ولی به خودم قول داده ام در سایه ی شکفته دیوار گم شوم...
» لینک دوستان من «
» لوگوی دوستان من «









» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «