• وبلاگ : قلم رنجه
  • يادداشت : قلم رنجه(10)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + اشنا 
    (((نوشته زير به هيچ وجه يک نقد کارشناسانه نمي باشد و فقط نظر شخصي يک خواننده آماتور است )))
    سلام
    نمي دانم شما چه اصراري روي سبک قبلي خودتان براي غافلگير کردن خواننده در پايان داستان داريد ؟ به نظر من شما فقط در داستان عينک و حمام در اين سبک موفق بوديد و در داستان جديد لزومي براي اين کار نبود لازم نبود شخصيتي پنهان بماند .
    فضاي ترسيمي داستان خوب بود و مي شد بهتر به آن پرداخت . بهتر بود روي مثلث شخصيت هاي گربه , کبوتر , راوي و ارتباط يبن آنها بيشتر کار مي کرديد . براي گربه صفتهاي بي حيا و چشم سفيد چند بار تکرار شد ولي خواننده چيز زيادي در باره گربه و نوع رابطه آن با راوي نمي داند ودر مورد کبوتر هم چنين بود . مي شد داستان به سمتي برود که راوي بين گربه و کبوتر دست به انتخاب بزند و در کشمکش اين انتخاب بحران و نقطه اوج خوبي بدست آيد و لي متاسفانه چنين نشد . سه شخصيت فوق شخصيت هاي اصلي داستان بودند ولي فضاي داستان ( شب و بي خوابي مزاحمت سوسک ) ارتباط مناسبي با آنها نداشت . پدر خيلي ناقص معرفي شده بود و جايگاهش در داستان نامشخص بود و رفتار و گفته هايش براي خواننده عجيب . وجود سوسک و واکنش راوي نسبت به آن عجيب و نامشخص بود .
    شخصيتهاي پدر و مزاحمت سوسک و فضاي بي خوابي و استرس شبانه خود ظرفيت داستان مستقلي را داشتند . مثلا ارتباط راوي با سوسک در فضاي ترس از بيداري پدر .
    اما بهر حال شجاعت و استعداد شما در نوشتن قابل تحسين است و مطمئنا در آينده داستان هاي بهتري از شما خواهيم خواند .